تنهاترین

محکوم به نفس کشیدنم

وقتی هیچ طناب داری

اندازه گلوی پرازبغضم

نمی شود

نوشته شده در سه شنبه 24 فروردين 1400ساعت 0:28 توسط حسین|

انقدرازمن نپرسیدحالت خوبه

من حالم خوبه

فقط زندگیم خیلی دردمیکند

به هرچه نمی خواستم رسیدم

خدایا تمامش کن

نوشته شده در سه شنبه 24 فروردين 1400ساعت 0:24 توسط حسین|

مدتهاست

که نه به امدن کسی دلخوشم

ونه

ازرفتن کسی دلگیر

بی کسی هم عالمی دارد

نوشته شده در يکشنبه 17 اسفند 1399ساعت 1:56 توسط حسین|

دیروزقصدداشتم

دست اتفاق رابگیرم

تا نیفتد

اما

امروزفهمیدم که اتفاق خواهدافتاد

این ماهستیم

که نباید بااوبیفتیم

نوشته شده در شنبه 16 اسفند 1399ساعت 2:25 توسط حسین|

خنده هایم

شکلاتی شده اند

ولی زیادی خالص

تلخ تلخ

نوشته شده در جمعه 15 اسفند 1399ساعت 1:13 توسط حسین|

من مثل همیشه

برای تومی نویسم

تو

به نیت هرکه دوست داری بخوان

نوشته شده در جمعه 15 اسفند 1399ساعت 1:10 توسط حسین|

این روزا دلم

بچگی می خواهد

خسته ام

لطفا

فقط یک قلم

می خواهم خودم را خط خطی کنم

نوشته شده در چهارشنبه 6 اسفند 1399ساعت 2:38 توسط حسین|

دنیا

بازی هایت راسرم دراوردی

گرفتنی ها را گرفتی

دادنی ها را نداری

حسرت هارا کاشتی

زخم هارا زدی

دیگربس است

چیزی برایم نمانده

بگذاربخوابم

محتاج یک خواب بی بیدارم

نوشته شده در شنبه 2 اسفند 1399ساعت 1:14 توسط حسین|

0


ادامه مطلب
نوشته شده در چهارشنبه 6 اسفند 1399ساعت 2:50 توسط حسین|

وقتی تمام غروبها برایت مثل غروب جمعه ها دلگیرمیشود

تمام شدی

تمام

وقتی چشم ها لبریزازاشک جاری نشده می شود

تمام شدی

تمام

وقتی گلوپرازبغض نشکسته می شود

تمام شدی

تمام

نوشته شده در سه شنبه 28 بهمن 1399ساعت 1:02 توسط حسین|


آخرين مطالب
» <-PostTitle->

 Design By : Pichak